ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دست نوشته شماره 123
نوشته شده توسط اس جی
دوباره دلی پر از درد! آخه چجوری میشه غم نداشت وقتی یه سری آدم حرومزاده واست از در و دیوار غم می ریزن؟ چرا واقعاً؟ کسایی که برعکس ظاهرِ پُر از ریاشون به آخرت هیچ اعتقادی ندارند، کارشون شده فقط آزار و اذیت، یه مُشت حرومزاده! شکمش اندازه یه بُشکه ی بزرگ و هیکل یه خرس رو داره بعد با یه امضاء زیر برگه ی تو سرنوشتت رو عوض میکنه! خدایا نباید کُفر گفت، ولی این حروم لقمه ها دلشون میخواد توی سرنوشتی که تو واسمون مقدر میکنی هم دست بذارن، میخوان دستاشون بالاتر از تو باشه! اون که شکر اضافی خوردن، نمی تونن ولی همین که نیتش رو هم میکنن باید تاوانش رو پس بدن، تاوان ظلم هایی که میکنن رو خدا خودت نشونشون بده. گاهی بعضی آدما تو این دنیا توسط ما آدما انقدر بزرگ میشن که نعوذ بالله فکر میکنن خدا هستن! خدایا خودت می دونی سخته، سخته تو این شرایط ایمانت رو حفظ کنی، سخته بهش فکر نکنی، سخته قرص نخوری...
دو سال برای خیلی ها شاید کم باشه، برای خیلی ها شاید دو سال زود بگذره، اما درستش اینه اینجا هر روز برات یک هفته و هر هفته برات دو ماه میگذره! چرا؟ چون یه سری آدم فاسد روزاتو سخت میکنن... هی! عیب نداره، باید روی بدنت خالکوبی کنی که "این نیز بگذرد" تا همیشه یادت بمونه تو روزای سخت تر از اینم گذروندی! همیشه همین بوده، باید تقاص کارایی که کردن رو پس بدن و میدن، خدا جای حق تر از حق نشسته، فوقش رفتن از اینجاست... شاید این تنها راه باشه!