In the name of GOD

In the name of GOD

لطفا از آدرسِ SJ69.IR استفاده کنید... ممنون...
In the name of GOD

In the name of GOD

لطفا از آدرسِ SJ69.IR استفاده کنید... ممنون...

آخرِ خط رسیدی ...

دست نوشته شماره 103

نوشته شده توسطِ اس جی



"اون موقع جوابِ پیامت رو نمیدم" این یعنی آخرِ خط رسیدی ... یعنی این همه پیشرفت، این همه آرزوهای تحقق یافته، این همه حس های نو و جدید، این همه احترام، این زندگیِ نو همه و همه نمی تونه کمکی توی این یه موضوع به تو بکنه ... تو باید قبول کنی، آخر خط رسیدی ... چقدر می خوای توی باتلاقی که خودت با دستای خودت ساختی دست و پا بزنی ؟؟؟ تا کی می خوای بشینی و به گذشته ای فکر کنی که عمرا دیگه برگرده ... تو دلت واسه گذشته تنگ شده ؟؟؟ منم دلم واسه پدربزرگم تنگ شده !!! می تونم ببینمش ؟؟؟ حتی توی خواب !!! می تونم ؟؟؟ نه ... باید قبول کنم اون مُرده ... تو هم قبول کن برگشت به گذشته ای که هیچ جوره به الانِ تو ربطی نداره، امکان پذیر نیست ... آخرین گلوله ها رو هم سمتِ هدف های سوخته و تموم شده شلیک کن ... تو چیزی نمی تونی شکار کنی ... فقط داری وقتت رو تلف می کنی و در واقع داری تیر ها رو حروم می کنی !!! شاید لازم باشه یه بارم که شده اسلحه رو بگیری سمتِ خودت و بنگ، شلیک کن !!! همیشه شرایط اون جوری که ما می خوایم پیش نمیره، اگر می تونی تغییرش بدی بسم الله، وقتی نمی تونی خفه شو بشین سرِ جات !!! به صدا ها خوب گوش بده، اعتماد به نفسِ تو رو کسایی کشیدن پایین که واسه خودت، تو دنیای خودت، تا می تونستی بُردیشون بالا !!! کسایی از تو خواستن از زندگیشون حذف بشی که تو خیلی ها رو واسه وارد کردنِ اونا از زندگیت حذف کردی !!! کسایی به شعور تو توهین کردن که تو بیش از اندازه قبولشون داشتی !!! کسایی بهت دروغ گفتن که ... هی ... فایده نداره !!! صحبت کردن از گذشته ای که خودت خرابش کردی فایده ای نداره ... گذشته ای که تو به بعضی ها بیش از اندازه اشون اعتماد کردی، به بعضی ها بیش از اندازه اشون بها دادی، به بعضی ها بیش از اندازه رفاقت نشون دادی ...

شروع کن ... پله ها رو یکی یکی بالا برو ... تو واسه این ساخته نشدی که یه گوشه بشینی هدر بدی تمامِ وقت هایی که داشتی و داری ... تو واسه این ساخته نشدی که هدر بدی این مغزِ لعنتی رو !!! تو واسه یه تغییر به دنیا اومدی ... تغییرِ بزرگ ... به خودت، به دنیا نشون بده که چه کارایی بلدی ... نه فقط به خودت، نه فقط به دنیا، بلکه به اون لعنتی هایی که تو چشمات نگاه کردن و گفتن نمیشه، نمی تونم، نمی خوام ... درسته، تو آخرِ خط رسیدی، پس خطت رو عوض کن !!! خط جدید حتما، حتما، حتما می تونه کمکت کنه ...

بگذریم ... بعضی ها دلشون می خواد با تلف کردنِ وقتشون جلوی تلویزیون واسه یه برنامه ی طنزِ مسخره ی یه شخص با موهای جو گندمی که معلوم نی فازش چیه و دلش واسه گنده شدن می خواد به همه گیر بده، بگذره !!! بعضی ها دلشون می خواد با آموزش های مسخره یه سایت و فکر کردن به پولِ بیشتر سرشون رو گرم کنن !!! بعضی ها دلشون می خواد با سرک کشیدن به اینور و اونور واسه دو قرون پولِ بیشتر وقتشون رو هدر بدن !!! بعضی ها دلشون می خواد با فکرِ به اینکه زرنگ اند، زندگیشون رو بگذرونن !!! بعضی ها دلشون می خواد با بازی بینِ کلماتِ میشه، نمیشه، میشه، نمیشه، شاید بشه وقتشون رو بگذرونن !!! بعضی ها دلشون می خواد جایی که هستن چاه بکَنَن به جای اینکه تونل بزنن !!! بعضی ها دلشون سراب میخواد تا آب !!! کنارِ این بعضی ها بودن سخته، چون هر چقدرم سعی کنی رفتارشون روت تاثیر میذاره اما جوری زندگی کن که مثه همیشه، اونا باشند که از تو تاثیر می گیرند ... اونا باشند که بخوان جای تو باشند !!! مثه گذشته، تو می تونی، مطمئنم ...


خب ... سال نو شد !!!

دست نوشته شماره 102

نوشته شده توسطِ اس جی



ساک رو ببند !!! باید برگردی ... روزا خیلی سریع تر از اون چیزی که فکر می کنی گذشتن !!! بر می گردیم به یک سالِ قبل همین موقع !!! پر از استرس ... یعنی کجاست ؟؟؟ سخت نیست بیدار موندن تا خودِ صبح ؟؟؟ هوا گرمه یا سرد ؟؟؟ چه مسخره بازی ای بود ... بیخیال ... حتی نمی خوام بهش فکر کنم !!!

سال نو شد، اما توقع نداشته باش یهو همه چی عوض بشه، تو هنوز همون آدمی و آدمای اطرافت هم همون !!! تغییرات به همین راحتی شکل نمیگیره، واسه تغییر دادنِ اطرافت اول باید شکلِ رابطه ی خودت رو با اطرافت عوض کنی ... دیگه حق نداری مثه گذشته باهاشون بگی بخندی، حق نداری خیلی نزدیک بشی بهشون، حق نداری ازشون چیزی بخوای، حق نداری تو دید و بازدید ها جوری بگیریش تو آغوش که انگار شصت ساله ندیدیش !!! البته از اونور هم از خیلی چیزا راحت میشی، دیگه راحت میشی از چرت و پرت هایی که اون می گفت و تو مجبور بودی گوش کنی، از شوخی هایی که شاید فراتر از شوخی بود !!! راحت شدی از درگیری های کوچیک و بزرگی که منجر به اتفاقاتِ عجیب تر میشد !!! خب ... سال نو شد !!! قبول ...

هر کس وقتی سال نو میشه با خودش میگه دیگه اینکارو نکنم اونکارو نکنم، اما به نظرِ من بیشترِ کارهایی که نکردی رو باید انجام بدی، نتونستی یه آدمِ خوب باشی ؟؟؟ نتونستی دستِ یه نیازمند رو بگیری ؟؟؟ نتونستی عاشق باشی ؟؟؟ نتونستی فقر رو از جامعه ات کم کنی ؟؟؟ نتونستی تو درست موفق باشی ؟؟؟ نتونستی تو کارت بهتر و بهتر باشی ؟؟؟ نتونستی تو یادگیریِ کاملِ یک زبانِ خارجه موفق باشی ؟؟؟ نتونستی ارزشِ خودت رو بالاتر از پول بفهمی و درکش کنی ؟؟؟ نتونستی بیخیالِ قهوه های تلخی بشی که با تو تلخ تر از همیشه رفتار می کنند ؟؟؟ نتونستی فراموش کنی ؟؟؟ نتونستی شروعِ جدیدت رو با یه شروعِ جدید تر جشن بگیری ؟؟؟ نتونستی خدای خودت و خودت رو بیشتر بشناسی ؟؟؟ نتونستی کتابِ های موردعلاقه ات یا کتاب هایی که نیاز داری بخونی رو، بخونی ؟؟؟ نتونستی واسه تناسبِ اندامت بیشتر از قبل ورزش کنی ؟؟؟ نتونستی خودت باشی ؟؟؟ نتونستی نتونستی های دیگر که می تونم تا صبح واست بگم و با هر کدوم یه ساعت ببرمت تو فکر !!!

نتونستی ؟؟؟ خب، قول بده بتونی ... شروع کنی ... روزی میرسه که حسرتِ ثانیه های این زمان رو می خوری و اون وقت دیگه خیلی دیر شده، پس انجامش بده ... دیگه از هیچی ترس نداری و خودت خوب می دونی باید مثه گذشته دل نبندی به هر چیزی ... جزء خداوندِ متعال همه چیز فانی است ... پس دل به چیزی نبند که می دونی از دستش میدی !!! تلاشت رو بیشتر از قبل بکن، نه برای پول بلکه برای اینکه به خودت و آیندگانی که در موردِ تو حرف می زنن ثابت کرده باشی، برای تو هیچ سدی وجود نداره ...