In the name of GOD

In the name of GOD

لطفا از آدرسِ SJ69.IR استفاده کنید... ممنون...
In the name of GOD

In the name of GOD

لطفا از آدرسِ SJ69.IR استفاده کنید... ممنون...

با تمامِ غروری که داری گاهی ...

دست نوشته شماره 105

نوشته شده توسطِ اس جی



نیومدی هزار کیلومتر دورتر از خونه که یه پاتو بندازی روی اون پات و فقط از خدا بخوای همه چی درست بشه !!! نیومدی که این روزا هم مثه روزای گذشته سپری بشه !!! همون روزا که پُر از شکستنِ دل بود، پُر از ضربه ی روحی، پُر از بی پولی، پُر از خورد کردنِ اعتماد به نفست، پُر از دروغ های اونا و پُر از ساده بودنِ تو !!! نه ... قرار نیست اینجوری تموم بشه، قرار نیست تو با رفتارای بچه گونه ی چهار نفر بیخیالِ آینده ای بشی که قرار هست واسه خودِ لعنتیت بسازی ... قرار نیست کم بیاری، قرار نیست بگن نمی تونی و تو باور کنی که نمی تونی ... قرار نیست اشتباهاتِ گذشته رو تکرار کنی، وقتی یه اتفاق تو زندگیت بهت ثابت می کنه که می تونست خیلی بد تموم بشه واست و خوبه که الان اینجایی ... قرار نیست با حرفاشون، با اعتقادی که از رفتارِ تو دارن، با چیزی که از توی ذهنشون از تو ساختن، تو کم بیاری و مدام به خودت یادآوری کنی که نمی تونی !!! اشتباه نکن ... می تونی و خودت بهتر از هر کسی می دونی که می تونی ... یادته می گفتی میرم حتی اگر توی این مسیر تنهاترینِ تنها باشم ؟؟! الان موقعشه ... این گویِ لعنتی، اینم میدوون !!!

گاهی باید فاصله گرفت ... هزار کیلومتر هم باور کن کمه ... بُعدِ مسافت رو نمیگم، گاهی باید آدم رو ولش کنن به حالِ خودش ... نیاد بگه چرا با من اینجوری هستی !!؟ نیاد بگه چته، چرا تو خودتی !!؟ نیاد پاتو با دستش قلقلک بده وقتی می دونه از اینکار متنفری ... نیاد بگه، ناهار ؟؟! نیاد و خلوتت رو به هم نزنه ... نیاد واسه یک میلیاردمین بار یک آهنگِ احساسی رو بذاره و باهاش بخونه !!! نیاد و داد و بی داد نکنه ... نیاد وقتی تو خوابی چراغِ لعنتی رو روشن نکنه !!!

تو نیومدی هزار کیلومتر دور تر از تمامِ زندگیت که امروزتِ دقیقا مثه دیروزت باشه !!! نه ... یادت نیست می گفتی "من دیدم که امروز، فردایِ دیروز بود" ؟؟؟ یادت رفته می گفتی "دیگه نمی خوام دست" ؟؟؟ تو اومدی اینجا، همون وعده ای که همیشه به خودت می دادی رو محقق کنی ... واقعی ... کاملا مستند ... دقیقا درست می گفتی "آدمای اینجا فرق دارن" ... دقیقا درست بود وقتی می گفتی "آدمای اینجا وقتی لبخند به لب / میبینن می خوان ... ... ..." !!! و امیدوارم درست باشه وقتی گفتی "دوباره یه روز میرسه که بشیم، آدمای خوب" ... امیدوارم ...

خودت بهتر از هر کسی می دونی که تمامِ اشتباهاتِ گذشته می تونه بهت درس بده ... گاهی بر می گردی به گذشته، خوب که فکر می کنی می بینی باید یه سری اشتباهات رو حتما، حتما و حتما انجام می دادی تا برسی به امروزت ... بعضی از اشتباهات رو نمیشه انجام نداد، امروز نباشه قطعا، شک نکن فردا اتفاق میفته ... چه بهتر که زودتر انجامشون دادی تا زودتر ازش درس گرفته باشی ... شک نکن تو با ضرباتِ خجری که خوردی الان پوست کُلفت شدی ... شک نکن نبودِ اشتباهات از تو یه بچه سوسولِ عوضی می ساخت که الان چشمش دنبالِ قهوه های رنگارنگ بود !!!

می ارزید ؟؟؟ نمی دونم ... شاید 6 ساعت سفرِ شهری فقط واسه خریدنِ یه کتاب زمانِ زیادی باشه، مخصوصا وقتی برسی اونجا و فروشنده تو چشمات زل بزنه و بگه "تموم کردیم، شاید فردا" !!! شاید با دلخوری تموم شد ... شاید روزِ قشنگ رو یهو با روزِ بد تموم کردی ... شاید فکر کنی اشتباه کردی ... نمی دونم، شاید و شاید ... اما گاهی وقت ها باید به بعضی ها بفهمونی چیزی که واسه تو جدی باشه و واسه اون شوخی، نباید دستمایه ی خنده و مسخره بازی قرار بگیره ... تو جدی هستی و هدف داری !!! به خودت هم فهموندی که خنده و لبخندِ زیادی باعث میشه ابله فکرِ بد بکنه !!! خیال کنه خبریه ... نه برادر، خبری نیست ... تو با تمامِ غروری که داری گاهی ... گاهی بیش از حد خاکی برخورد می کنی و این به نفعت تموم نمیشه ... واسه بعضی ها باید خودتو به خاک بمالونی چون لیاقتشو دارن، اما واسه بعضی ها باید از بالا به پایین برخورد کنی، چون لیاقتِ رفتارِ قبلیِ تو رو نداشتن !!! یادت نره برادر، هر کُنشی، یک واکنشی داره ...


عکس ها دروغ اند !!!

دست نوشته شماره 104

نوشته شده توسطِ اس جی



بی اهمیت به زندگی، بی اهمیت به عشق !!؟ بی اهمیت به رفت، یا حتی بی اهمیت به برگشت ... بی اهمیت به خنده های اونا، بی اهمیت به اتفاقاتِ اطراف ... بی اهمیت به ماشینِ سیصد میلیونی، بی اهمیت به طبیعتِ رنگارنگ، بی اهمیت به آدمای صد رنگش !!! بی اهمیت به خوردن، بی اهمیت به پول ... بی اهمیت به فرصت های از دست رفته، بی اهمیت به اونایی که فقط حساب می کنن !!! بی اهمیت به تو ... بی اهمیت به گذشته ... بی اهمیت به خونه های لوکسِ بالاشهر، بی اهمیت به استخرِ هشت میلیاردی !!! بی اهمیت به مرگ، بی اهمیت به زندگی ... بی اهمیت به سفیدی موهات ... بی اهمیت به پیری، بی اهمیت به جوونی !!! بی اهمیت به غذا، بی اهمیت به شکم !!!

وقتی دوستت واست حساب می کنه که توی 24 ساعتِ گذشته، 17 ساعتش رو خواب بودی تازه می فهمی که چقدر بی اهمیت شدی، به همه چی ... اون موقع ست که تازه می فهمی خیلی فرق داری، با اونایی که سگ دو می زنن واسه پولِ بیشتر و همیشه از زندگی و اجاره خونه اشون می نالند !!! فرقِ تو با اونا شبیه یه لاک پشتی هست که بالاخره به مقصد می رسه ولی اونا خرگوشی هستن که روی تردمیل با بالاترین سرعت بدو بدو می کنن !!! سگ دو ... جوری له له می زنن واسه پول و زندگی که حالِ تو رو بهم می زنن !!! آدم بالا میاره این همه حماقت، حماقتی که شاید یه روز خودت هم درگیرش بشی ... پس از خدا بخواه، انقدر بهت ایمان بده که درگیرِ خُزَعبلاتِ این دنیای لعنتی نشی ... این زندگیِ فانی حالتو بهم می زنه ... بدتر از اون اینه که تو بخوای ادامه بدی، یادت بره مرگ رو !!!

وقتی زندگیِ اونا رو می بینی که از بیرون چقدر زیبا به نظر می رسه، وقتی می بینی یه مادر رو، یه پدر !!! یه همسر ... عشق های عجیب و مثال زدنی، عکس های جور وا جور از ظرف های پر از غذاشون، از تفریح های جالبشون ... از خنده های توی عکسشون ... از قلب های زیر پُستاشون ... از دور می بینی و فکر می کنی بهترین زندگی واسه اوناست ... خوشحال میشی که رفیق های قدیمی چطور دارن از زندگی لذت می برند، می گذره !!! می گذره و تو سر در نمیاری از این همه دو رو بودن !!! تعجب می کنی مگه میشه یکی از صفر بودنِ خودش صد نشون بده !!؟ متعجبی ... مثه یه کاسه پُر از کیکِ شکلاتی می مونه که از دور اینجوری دیده میشه و وقتی بهش می رسی می بینی بوی تعفنش حالتو بهم می زنه ... کی مجبورمون می کنه انقدر به رفتارِ آدمای دیگه در موردِ زندگیِ شخصیمون اهمیت بدیم !!؟ کی مجبورت کرده از غذای سر سفره ات عکس بگیری و پستش کنی که آره من و غذای خوشمزه امون همین الان یهویی !!! که چی ؟؟؟ مسخره نیست ؟؟؟ وقتی به فکرِ طلاق از همسرت هستی چرا به دروغ میگی بهترین مردِ روی کره ی زمین هست که با تو ازدواج کرده ؟؟؟ مجبوری مگه از تفریحاتت با لبخند های مسخره ات عکس بندازی و بعد کاشف بعمل بیاد که قبل از همون عکس فُحش می دادین به هم و قهر بودین !!! حتی بعدش ... کی تو رو مجبور کرده بود توی سنی ازدواج کنی که بعدش اینجوری حسرتِ آدمای تو خیابون رو بخوری ؟؟!

همشون، همون کیکِ شکلاتی ای هستند که از دور فقط خوشمزه به نظر می رسند، نزدیک که می رسی نمی تونی حتی واسه چند ثانیه بهش نگاه کنی !!! آدما این روزا خیلی فرق کردند، نمیگم از لذت های زندگیت عکس نگیر، از خوشی هات، از تفریحات، من فقط می گم خودت باش ... وقتی بهت خوش می گذره، نشون بده، وقتی هم از چیزی ناراحتی، نشون بده ... به خودت که نمی تونی دروغ بگی !!! وقتی به خودت دروغ میگی واسه خودت یه قفس درست می کنی، وقتی کسی تو رو بندازه توی قفس شاید بتونی یه روز ازش فرار کنی ولی وقتی خودت واسه خودت قفس درست کنی باید اول از همه سرِ خودت رو از بدنت جدا کنی برای رهایی ... بلفرض که چهار نفر رو هم پیچوندی ... تهش که چی !!؟ با مزه مزه کردن، تلخی شیرین نمیشه !!! تلخ همیشه تلخ می مونه چون طبیعتش اینه ... پس عکس ها رو باور نکن، این روز ها عکس ها دروغ اند !!!