In the name of GOD

In the name of GOD

لطفا از آدرسِ SJ69.IR استفاده کنید... ممنون...
In the name of GOD

In the name of GOD

لطفا از آدرسِ SJ69.IR استفاده کنید... ممنون...

یک دنیا منتقمت خواهد بود

دست نوشته شماره 122

نوشته شده توسطِ اس جی



اون جمعه ی لعنتی، اصلاً باورم نمیشد، نمی تونستم و نمی خواستم که باور کنم، اون استوری های دوستان، حالت های عصبیِ تکراری !!! برق از چشمام پرید و همش خیال می کردم یه شوخی می تونه باشه، سایت های رسمی رو چک کردم، بدنم شروع کرده بود به لرزش !!! به همین راحتی !؟؟ مگه میشه !!! تلخ ترین جمعه ی سال های زندگیم، سیاه ترین جمعه ... نه، درست بود، واقعاً دیگه سردار دلها، سردار بزرگ اسلام، سردار بزرگ وطن، سردار اُمید، سردار پاک، سردار رشید، سردار طلح طلب، سردار فرمانده، دیگه دیگه دیگه نیست ... از این دنیای مادی دل کَنده ... کی اون رو شهید کرده ؟؟! تروریست ترین تروریستِ جهان، رئیس جمهورِ فاسد، شخصاً پشت دوربین ها فرماندهی کرده این عملیاتِ تروریستی رو !!! اون روز توی مترو، خلوت ترین ایستگاه، سکوتِ عجیب، انگار نه فقط من، هیچکس باورش نمیشد سردار پیشِ ما نیست ... انگار همه دلگرمیِ این روزاشون رو از دست داده بودن، یه پدر که پشتِ هممون بود، یه فرمانده که هیچ مرزبندی ای بین شهروندان قائل نبود، یه آدم که با سمندش هر جا بگی بدونِ محافظ می رفت، یکی که نمی خواست دیده شه، از فیلم و عکس فراری بود، یکی که عمرش رو توی بیابون ها و وسطِ توپ و ترکش و صدای بمب گذروند تا من و تو اینجا راحت سر رو بالشت بذاریم ... هیچکس باورش نمیشد، روزِ تشیع، گریه و بغض مردم، نماز به امامتِ فرمانده ی فرمانده ... مرگ بر آمریکا هایی که اینبار از ته دل بود، دیگه پیر و جوون نداشت، دختر چادری و کم حجاب نداشت، همه جوری شعارِ مرگ بر آمریکا می دادن که نفرت رو میشد توی چشماشون دید ... ما دیگه نه، فقط ما نه، یک دنیا منتقمت خواهد بود، سردار دل ها، با رفتنت به همه درس دادی، درس شجاعت، درسِ مقاومت، درسِ استکبار ستیزی، درسِ عشق، درسِ مهربونی ... آخ که دلمون برای اون لبخند هایی که توی نماز جمعه می زدی تنگ شده، سردار، تو نرفتی، اگر ما امروز یه فرمانده رو توی این دنیای مادی از دست دادیم، هزاران فرمانده و سرباز دیگه راهِ تو رو می خوان که ادامه بدن، نزدیک خواهد بود، فرمانده، افولِ این رژیم صهیونیست و اون آمریکای جنایتکار نزدیک و نزدیکتر خواهد بود، ولی سردار، خیلی دلم برات تنگ شده ... قطره قطره اشک های این مردم، سیلی خواهد شد که ترامپِ جنایتکار را با خود خواهد برد و در دریای خون های ریخته شده توسط خودش و دولتِ فاسدش غرق خواهد کرد ...


من بهش ایمان دارم

دست نوشته شماره 119

نوشته شده توسطِ اس جی



خسته ای !!! می دونم ... از این زندگیِ پُر از افسردگی !!! از این زندگیِ پُر از اشتباه، پُر از عذاب وجدان ... از اونی که معرفت می ذاری پاش و می بینی تهش میشه دشمن، از چیزایی که هیچوقت فکرش هم نمی کردی ببینی ... راست میگه، "من  اینا رو چطوری از ذهنم پاک کنم !!؟" پاک نمیشه ... حداقل حالا حالا ها ... نمی دونم، شاید باید دوباره بارِ سفر ببندی، وقتی اونا نمیرن و حسادت هاشون اجازه نمیده کنارشون باشی، باید بری ... حالا کِی ؟؟؟ نمی دونم ... ولی دوباره می رم و این سری تا وقتی کامل شرایط عالی نشده باشه بر نمی گردم !!! من تمامِ تلاشِ خودمو کردم، خواستم همونی باشم که وقتی میرم از رفتنم دلتنگ بشن، نه اینکه بگن به درک که رفت ... نمیگم نشد، شد، حداقل تا الان شده، اما حسادت های بعضی ها بدجوری فکرمو مشغول کرده !!! چیکار کنم که به من کار نداشته باشی !!؟ مگه من سهمِ تو رو باید از دنیا بگیرم !!! مگه من باید به جای تو بجنگم وقتی خودت هر روز فقط بلدی بشینی یه گوشه و نق بزنی به جونِ کُلِ دنیا !!! مگه من مقصرِ از این شاخه به اون شاخه پریدن های تو ام !!؟ مگه من دلیلِ نرسیدنِ تو هستم، نکنه من دلیلِ هدف نداشتنِ تو ام !!؟ چرا فکرتو درست نمی کنی !!؟ چرا زندگی بدونِ صحبت کردن با تو زیبا تر میشه !!؟ مگه چی میگی ؟؟؟ حیف، حیف که تُفِ سر بالاست !!! متاسفم، متاسف ...

قیمت ها روز به روز به لطفِ اختلاسگران و شاید یه خورده تحریم ها میره بالاتر !!! این باعث میشه معیشتِ مردم به خطر بیفته و وقتی خانواده ای اقتصادِ ضعیفی داشته باشه، توش ممکنه هر بحث و دعوایی پیش بیاد، که میاد !!! خداییش، دارین چیکار میکنید !!؟ تویی که اختلاس میکنی، واقعاً نمی دونی یه روز قراره بمیری ؟؟! اصلاً من میگم باشه تو جهنم و بهشت رو قبول نداری، دین نداری، خدا نمی دونی چیه !!! اما اِنقدر حالیت میشه که به خاطرِ اختلاسِ تو شاید خانواده هایی از هم بپاشه !!! اِنقدر می فهمی که اگر مثه سگ هم دنبالِ پول بدویی بالاخره یه سال نه ده سال نه پنجاه شصت سالِ دیگه که می میری !!! میخوای چیکار ؟؟؟ بگو، به منم بگو وجدانِ لعنتیت رو کجا خاک کردی که برم از خاک درش بیارم !!! بگو کجا کُشتیش !!؟ بگو واسه چی اِنقدر نامردی !!؟ بگو، به من بگو چطوری جوابِ اون پسر بچه ای که از فقر داره تو آشغالی های شهر دنبالِ ساندویچِ گاز زده ی یکی دیگه میگرده !!؟ بگو پسر، به من بگو چطوری می تونی اِنقدر نامرد باشی ؟!! چطوری می تونی فقر رو ببینی و خفه شی، پُشتِ ماشینِ دو میلیاردیت بشینی و به مستی و زِنای نامشروعِ امشبت فکر کنی و حتی دو دقیقه از فکرت رو به مرگ ندی !!! به من بگو، بگو مگه خدا از روحِ خودش تو روحِت نَدَمیده ؟؟؟ چیکارش کردی !!؟ چطوری شدی غلامِ حلقه به دوشِ شیطان !!! چطوری شد که راهت عوض شد، مگه وقتی به دنیا اومدی پاک نبودی و پاک نبودیم !!؟ چطور شد که شدی حرومزاده !!! بهم بگو، چطوری می تونی نقش بازی کنی ؟؟؟ اینجوری نمی مونه ... مطمئن باش، خدا رو میگم، من بهش ایمان دارم، تقاصِ همه ی این نامردی هات و همه ی این فساد هات رو میدی !!! بترس ... اون روز خیلی، خیلی نزدیکه ... دقیقاً، همین الان، اگه یه ذره جرات تو وجودت هست بهم بگو، کجا می تونم ببینمت و واسه همیشه انتقامِ همه ی کودکانِ فقر، زن های به اجبار فاحشه شده، زنانِ بیوه شده، زندگی های از هم پاشیده شده و خونِ پاکِ شهدا رو ازت بگیرم ...